جهان نگاه کودکیست بیقرار، یا علی
که غرق شد میان موج انفجار، یا علی
جهان یتیمخانهایست تشنۀ نوازشی
پدر ندیده است چون تو روزگار، یا علی
جهان صدای مادریست شیرزن که مانده است
به رغم داغ، مثل کوه استوار، یا علی
تو التیام شو برای آن پدر که میرسد
کنار نعش دخترش امیدوار، یا علی
نه لایلای مادران، که گوش شیرخوارهها
به خون نشسته از صدای مرگبار، یا علی
جهان چه بیوجود شد، به خواب رفت و دود شد
جهان بیتو را نمانده اعتبار، یا علی
جهان بی تو آه نه، تو هستی و کشاندهای
حماسۀ حماس را به کارزار، یاعلی
به بازوان مرحبافکنت مدد رساندهای
به جان این دلاوران داغدار، یا علی
به وارثان خیبر از خروش حیدری بگو
حوالهشان بده به تیغ ذوالفقار، یا علی
175
1
4.67
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
420
0
4
دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
+رهبر معظم انقلاب
غزلی از میلاد عرفان پور در استقبال غزل تازه منتشر شده رهبر انقلاب
ما را مباد از دل طوفان گریختن
ننگ است از میانهی میدان گریختن
از خط خون بخوان که نبودهست رسم ما
از پاسخ ندای شهیدان، گریختن
جانا تو جان بخواه! که معنای زندگیست
دل را بهانه کردن و از «جان» گریختن
اسفند روی آتش عشقیم و روشن است
از این بلا نمیشود آسان گریختن
کم سو شدیم در قفس شهرها، خوشا
همچون ستارگان به بیابان گریختن
یاایهالعزیز! گوارای جان ماست
محض رضای دوست به زندان گریختن
با اشک شوق، میگذریم از میان نیل
فرعون مانده است و هراسان گریختن
ما در امان «انّ معی ربّیِ» توایم
از فتنهها خوش است به قرآن گریختن
443
0
5
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازهست
خبر رسیده، خبرهای دیگر آمدهاست
خبر رسیده... خبر، کودکیست در آوار
که زار زار پی نعش مادر آمده است
خبر رسیده... خبر، بیقراری پدریست
که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است
خبر رسیده، خبر، ضجهی پرستاریست
که از تنفس گلهای پرپر آمده است
خبر رسیده... ولی خواب برده دنیا را
خبر رسیده : کجایید؟! محشر آمده است
مرا به غزه ببر تا نماز بگذارم
که صبح صادقِ الله اکبر آمده است
بیا به غزه ببر، شعر خون چکان مرا
که آفتاب زده ...تیغها برآمده است
بگو به حرمله، در چله تیر مگذارد
بگو که دورهی کودککشی سرآمده است
از این نبرد مبادا که جابمانم من
که حیدر است پی فتح خیبر آمده است
▪️
نه! کارساز نشد شعر... کارزار کجاست؟
مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است
694
0
3
غزه در خون خویش غلتان است
دادگاه بزرگ وجدان است
دل من بود زیر بمباران...
سوخت جانم، چه جای کتمان است؟
هر طرف نعش طفلی افتاده
دل من مثل کودکستان است
آی دنیا نگاه کن! دل من
مثل این خانههاست ویران است
مثل آن مادرِ پسرمرده
زلف لالاییاش پریشان است
دل من بسکه خون از او رفتهست
زرد مانند برگریزان است
نیست باریکهای غریب... ببین
غزه دیگر برای من جان است
پرچمی زنده، باد را لرزاند
شک ندارم زمان طوفان است
دل من، رنگ انتقام بزرگ
رنگ خونخواهی شهیدان است
دست و پا می زنند خونخواران
عمر این ظلم رو به پایان است
هان! حقوق بشر چه شد؟! غزه
دادگاه بزرگ وجدان است
304
0
3
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خستۀ خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصۀ من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم، تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم
نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را
فلسطینم، غم آخرزمانم، قبلۀ اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را
355
0
4
دیدار بهاری من و گنجشکان
آرامش جاری من و گنجشکان
من این طرف میزم و آنها آن سو
صبحانه ی کاری من و گنجشکان
::
گر سر برود ز سر هوایت نرود
تأثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی ز دل شکسته انداخته ام
آهسته بیا، شیشه به پایت نرود
::
بی تو همه ی خاطره ها خاک شده ست
از شهر نشان عشق ما پاک شده ست
چندی ست که گل فروشی کوچه ی ما
بنگاه معاملات املاک شده ست
::
می میری اگر مرگ ببینی تب را
تاریک تفأل بزنی کوکب را
خورشید اگر سری برآری زنده ست
آنقدر نگو شب که بسازی شب را
::
از پشت تو رود پشت سد می گرید
دریا هنگام جزر و مد می گرید
باران یعنی که آسمان مدت هاست
وقتی به تو فکر می کند می گرید
::
می سوزد و می تابد و می افروزد
از نور برای خود قبا می دوزد
از شرم و حیاست هر چه دارد خورشید
چشمی که به او خیره شود می سوزد
::
سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
شعرم همه ارزانی این یک مصراع
جمهوری اسلامی ایران حرم است
1639
1
3.2
«نامهای از بهشت»
برای آرتین
در جمعهٔ تلخی که به خانه بازگشت...
آرتین! خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
یادت میاید آرتین؟ در آن حرم درآن شب
مثل ستارههای دنبالهدار بودیم
آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت
ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم
آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش
پای قرار هستیم، پای قرار بودیم
آرشام، در بهشت است اما هنوز باتو
همبازیاست و همراه، ما ماندگار بودیم
ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا
ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم
بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند
دیدیم بغض کردی، ما آن کنار بودیم
آرتین! ببین برایت باران شدهست ایران
ما نیز گریههای بیاختیار بودیم
آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی
محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم
آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش
ما عاشقانه یکعمر با این دیار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟
آرتین خوشآمدی، ماچشم انتظار بودیم
815
0
5
دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
بهاری میآید... بهاری میآید
جهان است و اسفند سوزاندن ما
شهابیم و پیغامی از صبح داریم
که شب حرص دارد به تاراندن ما
شکوه حیاتیم و این مُردهماران
ندارند قدرت به میراندن ما
شهادت بده ای شهادت! «که بودیم؟»
غریبیم و با تو شناساندن ما
برو جوهر از خون بیاور که سخت است
به دنیای امروز فهماندن ما
839
0
3.67
با گردش بیامان، زمان در پی کیست؟
اینگونه جهان با هیجان در پی کیست؟
دنبال که اینچنین زمین میگردد؟
با اینهمه چشم، آسمان در پی کیست؟
770
0
4
گفت: «سُرّ من رَأی»، ترجمان «سامرا»ست
من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست
چون نجف شکوهمند، چون مدینه رازدار
داستان آن ولی داستان کربلاست...
ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!
ذکر ما علی الدّوام، گریههای بیصداست
آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست
آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست
از زمان کودکی، در پیات دویدهایم
از همه شنیدهایم، گرد راه تو شفاست
باغهایی از بهشت، گوشۀ عبای توست
این عبای مصطفی، این عبای مرتضاست
مجلس شراب را چشم تو به هم زدهست
چشم تو هنوز هم، مستی مدام ماست
ما شهید میشویم، روسفید میشویم
روزگار، بیوفا... عاشق تو باوفاست
ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!
مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟
537
2
4.2
آنجا که هر آرزو میسر باشد
ما را به سر آرزوی دیگر باشد
دنبال در سوخته ای می گردیم
شاید که در بهشت آن در باشد
822
2
3.44
زمان!به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار
چه صبح نابی! چه آفتابی!
چقدر روشن، چقدر سرشار
قسم به والشمسهای قرآن
قسم به فانوسهای بیدار
قسم به از بند خویشرستن
قسم به مردان خویشتندار
قسم به والعادیات ضبحا
قسم به آیات فتح و ایثار
قسم به بامرگزیستنها
به ایستادن میان رگبار
چه فرق دارد شام و فلسطین
عراق و ایران؟ یکیست پیکار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
به جز تو اینسان، به جوهر جان
که داده پاسخ به این عمّار
اگرچه بالاتری از آنان
به سرو میمانی و سپیدار
به یار میمانی و سپاهش
به سیصد و سیزده علمدار
خوشا اگر چون تو، هرچه سرمست
خوشا اگرچون تو، هرچه دیندار
نه دین در شب گریختنها
نه دین دنیا، نه دین دینار
تو سیفالاسلام روزگاری
ولی نه از دین خود طلبکار
به خویش می پیچی از لطافت
به پای طفلی اگر رَوَد خار
چه جای سجیل، چون ابابیل
گرفته نام تو را به منقار
تو یار سرچشمه ی حیاتی
هرآنکه یار تو نیست مردار
تو اهل اینجا نه! از بهشتی
تو اهل پروازی و سبکبار
نه اهل آن سجدههای سطحی
نه اهل آن روزههای شکدار
قسم که«مَنینتظر...» تویی تو
قسم به این زخمهای بسیار
بلند بادا همیشه نامت
سرت سلامت سلام سردار
3545
1
4.43
تا اول و آخر سفر، باختن است
در بازی عشق، برد در باختن است
از پیکر بیسرم تعجب نکنید
سرباز شدن برای سرباختن است
2833
5
3.71
برای شهید محسن فخری زاده
سرخی امروزشان شد سبزی فردای ما
ای فدای نام قاسم ها و محسن های ما
گرچه در رؤیایشان فرسنگ ها پیمودهایم
همچنان دور است از دنیایشان دنیای ما
غوطه زد در خون پاکش قهرمان دیگری
تا مگر طوفانیِ غیرت شود دریای ما
قهرمانی راستین، آری نه مثل آن قبیل-
قهرمانانی که میسازند در رؤیای ما
شور و شوق رود، مات مصلحتکیشان مباد
شطّی از رنج است این شطرنجبازیهای ما
باز در بغض نگفتنها صدای ما گرفت
باز دارد میپرد رنگ از رخ سیمای ما
غیرت ما را محک زد باز خون دیگری
وای ما و وای ما و وای ما و وای ما...
750
1
4.75
امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است ،آری وضع کنعان، روشن است
گرچه در بزم حماسه ، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است
باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن ، با نورایمان روشن است
کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان ،روشن است
مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان ، روشن است
697
3
5
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی و گرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
10779
0
4.67
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
با سورهی انتقام برمیگردیم
این تازه فقط اول بسمالله است!
1925
0
3.57
آن لحظه که جان میرود از دست حسین!
دیدار تو آخرین امید است حسین!
تا همّت عشق است چرا منّت مرگ؟
باید به شهیدان تو پیوست حسین!
2051
1
2.71
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در خانه، جماعتی پی معجزهها
بر طاقچه، قرآن فراموش شده
::
در این همه رنگ، آنچه می خواهی نیست
در این همه راه، غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست آگاهی نیست
::
در اوج، خدا را سر ساعت خواندند
ما را به تماشای قیامت خواندند
از کوچ پرندگان سخن گفتی و من
دیدم که نمازی به جماعت خواندند
::
آن مست همیشه با حیا چشم تو بود
آن آینه ی رو به خدا چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشم تو بود
::
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
129316
103
4.18
تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین
حسین اگر پسر توست با اشاره ی او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین
نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
1874
3
3.5
گفت: «سُرّ من رَای»، ترجمان «سامرا»ست
من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست
چون نجف شکوهمند، چون مدینه رازدار
داستان آن ولی داستان کربلاست...
ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!
ذکر ما علی الدّوام، گریه های بی صداست
آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست
آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست
از زمان کودکی، در پی ات دویده ایم
از همه شنیده ایم، گرد راه تو شفاست
باغ هایی از بهشت، گوشه ی عبای توست
این عبای مصطفی، این عبای مرتضاست
مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست
چشم تو هنوز هم، مستی مدام ماست
ما شهید می شویم، روسفید می شویم
روزگار، بی وفا... عاشق تو باوفاست
ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!
مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟
984
1
5
تصویب شد به هلهله ما را فروختن
پنهان دسیسه کردن و پیدا فروختن
از مُرده-مَردهای سیاست بعید نیست
میراث زندهی شهدا را فروختن
جان را فروختن به اماننامهی یزید
دل در قمارخانهی دنیا فروختن
تصویب شد چِرای علفهرزههای غرب
وانگاه مفت، گندم اعلا فروختن
تصویب شد مطابق تقویم دشمنان
امروز را به وعدهی فردا فروختن
تصویب شد فروختن عزت وطن
بیدردسر چنان که مربا فروختن
هنگام رزم، ملعبهی دشمنان شدن
شمشیر آهنین به مقوا فروختن
لبخند را ز چهرهی مردم ربودن و
آن را به نیشخند اروپا فروختن
بین دو چای، چالهی برجام کندن و
بین دو چُرت، جام مطلا فروختن
اینگونه مفت، ننگ خریدن برای خود
اینگونه بیتعهد و امضا فروختن
آخر حراج واژهی غیرت شروع شد
این راه میرسد به الفبا فروختن
کم نیست حرمت شرف و غیرت و وطن
آسان مباد این همه یکجا فروختن
1707
0
4.25
حُر باش و ادب به زاده ی زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
هر جای شبی صبح تو را منتظر است
یک بار دری به روشنایی وا کن
1574
0
4.4
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بی وفایید شما
مولاست که لب تشنه به خاک افتاده ست
ای آن همه ابر پس کجایید شما؟
1566
0
5
نبض تو سلام زندگی بود به ما
تعلیم مرام زندگی بود به ما
پیوسته تپیدن تو ای قلب عزیز
تلقین مدام زندگی بود به ما
1282
0
با خون جگر بازنگردی دل من!
با دیده ی تر بازنگردی دل من
دیدم که به قربان کسی می رفتی
خوش باد سفر! باز نگردی دل من
1186
0
4
تنها و غریب مانده انسان در شهر
سنگین شده سایه ی رفیقان در شهر
محتاج درنگیم در این کثرت رنگ
این است دلیل راهبندان در شهر
1037
0
از شوق تو رود پشت سد می گرید
دریا هنگام جزر و مد می گرید
باران یعنی که آسمان مدت هاست
وقتی به تو فکر می کند می گرید
1376
0
2.38
روز آمده آفتاب تقسیم کند
شب آمده قرص خواب تقسیم کند
در برزخ روز و شب، غروب آمده است
تا بین همه شراب تقسیم کند
918
0
4
با این همه برج و سایه ی نسیانش
انسان مدرن مانده و ایمانش
در برزخ شمر ماندن و حر شدن است
بر مرکب آهنین سرگردانش
965
0
ای شاعر سیب گونه و گندم ری!
کی می فهمی حال دل ما را؟ کی؟
مضمون بلند توست گیسوی کسی
مضمون بلند ما سری بر سر نی
1049
0
شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن
دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن
از گلوی دشمنانت تیغ اگر برداشتی
لااقل آن را به قلب دوستان خود مزن
رحم کن ای صاعقه! گیرم زمین را سوختی
رحم کن، سیلی به گوش آسمان خود مزن
در بیابان کی بدون ما به منزل می رسی؟
راهزن هستی اگر، از کاروان خود مزن
عزت ما را به نانی پیش از این ها داده ای
بعد از این دیگر دم از نام و نشان خود مزن
جنگ برده با رشادت های تو مغلوبه شد
عارمان از توست، حرف از آرمان خود مزن
1002
0
5
سفر بسیار کردم تا رسیدن را بیاموزم
زمین خوردم که روزی پر کشیدن را بیاموزم
از این شب های دوری رو به صبح روشنی دارم
که جای خواب دیدن، خوب دیدن را بیاموزم
خدایا حکمت دل بستنم را دیر فهمیدم
مقدر کرده بودی دل بریدن را بیاموزم
من و این روح ناآرام و این از خود رمیدن ها
مگر در خاک باری، آرمیدن را بیاموزم
کنار آفرینش مانده ام چشمم به چشم توست
الهی رمز و راز آفریدن را بیاموزم
1778
0
4
خنده هایش کودکانه گریه هایش مادرانه
همسر من یک فرشته از بهشت جاودانه
من کی ام تندیس دردم، من کی ام؟ افسرده، سردم
با تنور صحبت او دم به دم گرم است خانه
هم چنان با عین و شین و قاف می بیند جهان را
بی که حرفی از حروف رنج باشد در میانه
عطر هل گم می شود در عطر ناب دست هایش
این شراب خانگی را دوست دارم عاشقانه
آزموده گاه با قهرش دل بی طاقتم را
قهر هم خوب است اگر این گونه باشد دلبرانه
گاه سر بر شانه ی من می گذارد تا ببارد
گاه سر بر شانه ی او می گذارم بی بهانه
گل پسر آورده، در پیشانی او صبح روشن
دختری آورده آیات الهی را نشانه
بر لبش لالایی و در چشم هایش گریه دارد
باز باران با ترانه... باز باران با ترانه
2405
1
5
تنور و ریگ های آتشینش را!
یکی می سوخت جانش را غم نان
بر جبینش داغ حسرت بود
یکی دور از شیوع شعله ها در خواب راحت بود
به خانه آمدم با دست خالی
باز نانوایی قیامت بود
832
0
آزادی ام این که بنده ی او باشم
در سینه دل تپنده ی او باشم
گیرم قفس است این جهان خوش دارم
در کنج قفس پرنده ی او باشم
908
0
آمیخته با عطر سفر کوچه ی ما
خود در دل ماست رهگذر کوچه ی ما
هر روز مراقب است تا گم نشویم
آن نام که ایستاده در کوچه ی ما
1003
0
او جز دل تنگ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود
در خلوت من خداست، من هم هستم
در خلوت او غیر خدا هیچ نبود
1216
0
5
روشن شده از دیده ی تو دیده ی من
ای چشمه ی از شگفت جوشیده ی من
خواندند تو را زخم دهان وا کرده
ای گل، گل سرخ تازه روییده ی من
831
0
ای مهر تو دلگرمی هر طفل یتیم
ای خوانده تو را به چشم تر طفل یتیم
دل تنگ توییم یا علی! هر شب و روز
آن گونه که در روز پدر طفل یتیم
1890
2
3.11
شایع شده است بی بهاری در شهر
دل های اداری و اجاری در شهر
پیداست که جای حرف حق، پنبه پر است
در گوش جنازه های جاری در شهر
925
0
5
آن سو تر از این جاده سواری هم هست
آن سوی کویر چشمه ساری هم هست
این قدر سر راه خزان سبز مشو
ای شاعر ساده دل! بهاری هم هست
1327
1
3.5
هم سنگ عدم بود وجودم بی تو
آهنگ تو داشت تار و پودم بی تو
خوشحالم از این که حال تو خوش بوده ست
خوشنودم از اینکه خوش نبودم بی تو
2121
0
5
نه مژده باران، نه تبسم دارد
نه آب وضو برای مردم دارد
چون تشنه لبان نشسته بر دامن خاک
ابری که خودش قصد تیمم دارد
837
0
ای مانده به شانه هایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
پیچیده صدای رنجتان در معدن
ای کارگران! کارگران! کارگران
953
0
او بود و حساب دین و دینار خودش
دینی که فروخت کنج بازار خودش
هنگام نبرد، آخر از جا برخاست
پیکار نه! می رفت پی کار خودش!
871
0
5
لب های به راز بسته داری یا نه؟
بیداری روح خسته داری یا نه؟
گفتی که چگونه می توان شاعر شد؟
با خویش دل شکسته داری یا نه؟
962
2
5
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دینی دارد حسین بر گردن ما
دینی که ادا نمی شود با جان هم
840
0
انداخته گوشواره ای در گوشش
پوشانده به جدّ و جهد، با تن پوشش
ایهام گزنده ای ست از عصر مدرن
انسان که سگی گرفته در آغوشش
729
0
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه...
این شعبه ی اوست بدتر از آن شعبه
از ثروت ما چه برج ها ساخته است
این حرمله با تیر هزاران شعبه
1085
0
ای ناب ترین صبح خداوند بیا
ای نور دریچه های پیوند بیا
آن آینه های صاف را یادت هست؟
آن آینه ها خاک گرفتند بیا
1461
0
3
خوب است چنان که حسرتش هم خوب است
یارب! دلم از ندیدنش آشوب است
ذکری که به تسبیح دلم مانده فقط
یا رادَّ یوسفَ علی یعقوب است
2275
0
2
آن سو تر از این جاده سواری هم هست
آن سوی کویر، چشمه ساری هم هست
این قدر سر راه خزان سبز نشو
ای شاعر ساده دل! بهاری هم هست
762
0
5
صلابتی که در نگاه توست... شقاوتی که در نگاه اوست
جهنم و بهشت را ببین : نگاه دشمن و نگاه دوست
چقدر شمر و ابن ملجم است چقدر هیزم جهنم است
نگاه این که بسته دست تو، چقدر بی حیا، بی آبروست
نگاه تو، به کیست این چنین، غریب و روشن و شکوهمند
نگاه تو نگاه تو نگاه... چه عاشقانه گرم گفتگوست
جوانی و هنوز نیستی جوان تر از علیِّ اکبرش
سه شعبه ای ست بر دلت هنوز، از آن سه شعبه ای که بر گلوست
وجود بی عدم، نگاه توست، کبوتر حرم، نگاه توست
نماز صبحدم نگاه توست، نگاه تو همیشه باوضوست
نگاه تو چه فاتحانه گفت: نه گاه ماندن و نشستن است
نه روزگار غربت حسین، نه تاب حسرت است و آرزوست
فقط نه چشم تر بیاورید، برای دوست سر بیاورید
چقدر کربلا که پشت سر، چقدر کربلا که پیش روست
1369
0
4.75
چشم همه چشمه هاي جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
گل ها همه آيه هاي قرآن هستند
ايمان به بهار، عين ايمان به خداست
3793
0
2.75
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفته است ،آری وضع کنعان، روشن است
گرچه در بزم حماسه ، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است
باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن ، با نورایمان روشن است
کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان ،روشن است
مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان ، روشن است
2464
0
4.91
ما آیه های عصر خسرانیم
معجونی از تردید و ایمانیم
عهد الست از یادمان رفته ست
ما اهل نیسانیم، انسانیم
تبعیدمان کرده ست اقیانوس
امواج سر گردان طغیانیم
عالم همه آیات توحید است
با این همه، ما بنده ی نانیم
هم همچنان دلتنگ فردوسیم
هم در صف گندم، فراوانیم
ما آتشیم و عمر ما هیزم
از خاطرات خود گریزانیم
ای آه! اگر سوی خدا رفتی
با او بگو که ما پشیمانیم
2088
0
3.6
مرگ باید سجده باشد، سجده ی پیش از قیام
اشهدم را خوانده ام ای مرگ زیبا السّلام
من چه دارم؟ یک دل دیوانه و یک جان مست
می توانم رفت تا عرش خدا با هرکدام
باید از این پس مرا در یادها پیدا کنند
شاعرم گم کرده دل، گم کرده جان، گم کرده نام
روز و شب با کربلا هم داستان بودم ولی
عاقبت در روضه ی آخر نیاوردم دوام
زندگی یعنی به روی نیزه لبخند حسین
مرگ یعنی کاروان عاشقان در راه شام
زندگی شعری ست محکم با ردیف مرگ من
وای اگر این شعر با ماندن بماند ناتمام
می روم اما بمان، ای عشق! با یاران من
سایه ی تو بر سر سرگشتگی ها مستدام
2350
0
4.33
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده ست به جز ما کسی به یاری ما
به رنج راه بیامیز تا بیاموزی
به مشق آبله، اسرار پایداری ما
به دوش نعش جوان برده ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما
به سر بلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی قراری ما
نمانده جای شکایت که در پی هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما
بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامه ی بهاری ما
2300
0
4
روی گل محمدی از اشک تر شده ست
با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست
با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده
با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست
آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان نیشتر شده ست
از هیچ زاده اند و بی هیچ، زیسته
شیطان بر این جماعت ابتر پدر شده ست
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا به خدا بیشتر شده ست
عالم هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام بر شده ست
1936
0
5
هنوز گرم مناجات و گریه ی عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
هنوز تشنه ام آری, قسم به اشک دمادم
دمی به چشمه ی زمزم, دمی کنار فراتم
در امتحان منا, شرمسار طفل حسینم
به لطف کندی چاقو اگر دهند نجاتم
نفس نمانده برایم در این هوای مقدس
ولی به کوری اهل نفاق , در صلواتم
خبر دهید به شیطان, خیال خام نبندد
که من شهیدم و در رمی دائم جمراتم
خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند
خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم
منبع: صفحه ی اینستاگرام شاعر
2132
0
4.5
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آن ها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
3086
1
4.48
خون در دل و داغ در جگر داشته باش
در عالم غم، سیر و سفر داشته باش
گیرم که دعای مستجابی نشدی
چون آه در این جهان اثر داشته باش
1285
0
5
حیف است که در راحت و رخوت بروم
از تیغ غم تو بی شهادت بروم
ای عشق جوانی ام فدایت مپسند
بعد از صد و بیست سال حسرت بروم
933
0
آرامشی در چهره ات بود، آرامشی زیبا برادر!
خون تو را دیدم که می ریخت، هم رنگ عاشورا برادر!
خون تو شعری مستمر بود، هشدار جنگی سخت تر بود
خون تو فریاد سحر بود، وای از سکوت ما برادر!
قربانی شهر فریبم، در انقلاب خود غریبم
بیدار کن ما خفتگان را، بیدار کن ما را برادر!
نبض خیابان های تهران، آهنگ تسبیح تو بوده ست
بازآ که بی تو شهر مجروح، جان می دهد، بازآ، برادر!
ما چون تو فرزند بهاریم، ما هم وریدی سرخ داریم
باید یکی برخیزد، آری! اما چرا تنها برادر!
اندام خونین تو اینک، خود روضه خوان نینوا شد
آری هوای گریه داریم، اجر تو با زهرا برادر!
حبل الوریدت را بریدند، گویی خدا نزدیک تر شد
خون تو را دیدم که می ریخت، نفرین به تیغ نابرادر!
1182
0
3.67
یکی خشم زمستان را بگیرد
یکی شلّاق توفان را بگیرد
مبادا بر زمین افتد دوباره
یکی دستان باران را بگیرد
2168
1
4.75
ای عشق! که عطر یار ما را داری
رنگ دل بی قرار ما را داری
ما را به نگاه نازنینش بفروش
بفروش که اختیار ما را داری
1913
0
5
آهسته تر این جا قدم بردار
تنهایی ام را محترم بشمار
از کودکی ما همنشین بودیم
از کودکی دیوانه ام انگار
دیگر چه در سر پخته ای؟ ای شعر!
بسیار خامم کرده ای، بسیار
این واژه های بی سر و تَه چیست؟
بیزارم از این واژه ها، بیزار
یک شب به توصیف جدایی رفت
یک شب به شرح قصّه ی دیدار
بگذار امشب با خودم باشم
تنها یک امشب راحتم بگذار
بگذار مثل دیگران باشم
تکرار در تکرار در تکرار...
1665
0
3.75
من و این داغِ در تکرار مانده
من و این آتشِ بیدار مانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم
دلم بینِ در و دیوار مانده
2639
0
3.5
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده ست به جز ما کسی به یاری ما
به رنج راه بیامیز تا بیاموزی
به خطّ آبله، اسرار پایداری ما
مدام داغ جوان دیده ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما
به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی قراری ما
نمانده جای شکایت که در پیِ هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما
بهار می رسد و پیش پای آمدنش
خوشا که سرخ شود جامه ی بهاری ما
5412
5
5
تا بر سر ما سايه ي مولاست بيا
تا در دل ما روضه ي زهراست بيا
حالا که قرار است بيايي اي مرگ!
تا نام حسين بر لب ماست بيا
2289
0
4.4
شادی برای تو، غم عالم برای من
از ماه های سال ، محرم برای من
آوای آسمانی داوود، مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...
3207
5
3.58
باد با زلف تو بازی کرد و زلفت با دلم
این چنین آغشته شد عشق تو با آب و گِلم
با که غیر از چشم هایت راز دل افشا کنم؟
من که زیر تیغ ابروی تو مرغ بسملم
جنگ عقل و دل به پا شد، هرکه راه خود گرفت
آن قَدَر دیوانه ات بودم که گفتم عاقلم
با نگاهی جای خود را در دلم وا کرده ای
قاتلم را ناگزیر آورده ام در منزلم
روزگاری از تو غافل بودم و در بند خویش
حال در بند تو افتادم که از خود غافلم
2361
0
3.5
عشق، آن عشقی که می گویند، در ما نیز هست
با غمش امروز سر کردیم فردا نیز هست
در دل توفانیِ هم، راه خود وا کرده ایم
نیل اگر طغیان کند، اعجاز موسی نیز هست
ناز بهتر کن که یوسف در مسیر بندگی
زیر دِین دلبری های زلیخا نیز هست
ماه من! دوری، ولی این بس که می بینم تو را
در مدار گردشَت گاهی مدارا نیز هست
شاعری دیوانه ام خواندی، بیا ای خوب من!
شاعر دیوانه ات چندی ست تنها نیز هست
2617
2
4.25
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
بی تاب ، مثل شعر به کاغذ نیامده
شرمنده مثل نامه ی برگشت خورده ام
از بس که زخم بود برآن، جا نیافتم
تا بار عشق را بگذارم به گُرده ام
ای باغبان ! مزاحمتم را به دل مگیر
از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام
می ترسم ای رفیق! تو هم مثل خاک سرد
وقتی مرا به دل بسپاری که مرده ام!
2642
2
5
مران مار ا اگرچه جانِ بدنامی ست با ما هم
به خود پی برده ایم ای دوست! پیغامی ست با ما هم
به خود پی برده ایم ای دوست! یعنی رفته ایم از خود
حکایت ها ز کوچ نابهنگامی ست با ما هم
نمی بینیم در دنیا دل آرامی به غیر از تو
ببر هرجا که می خواهی، دلِ رامی ست با ما هم
خدایا! تهمت دزدی زده یوسف به بنیامین
اگر یاری به یاری می رسد، جامی ست با ما هم
دل از هرکس ربودی، عاقبت روزی شهیدت شد
به قرآنت قسم، این گونه فرجامی ست با ما هم
1695
0
5
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام
سرخی رویم از این است که خونین جگرم
کار عشق است نمازِ من اگر کامل نیست
آخر آن گاه که در یاد توام در سفرم
ای که در آینه هر روز به خود می نگری!
من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
مثل ابری شده ام؛ دربه درِ شهربه شهر
وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم
9389
2
4.57
بخوان از چهرهی طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خستهی خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصهی من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم ، تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم ،سلاحی دارم از آه و نمی ترسم
نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را
فلسطینم، غم آخرزمانم، قبلهی اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را
1580
0
4.33
در اين همه رنگ، آنچه مي خواهي نيست
در اين همه راه، غير گمراهي نيست
در شهر، خيابان به خيابان گشتم
آن قدر که آگهي ست آگاهي نيست
2169
1
4.5
بي تو همه ي خاطره ها خاک شده ست
از شهر، نشان عشق ما پاک شده ست
چندي ست که گل فروشي کوچه ي ما
بنگاه معاملات املاک شده ست
2425
1
4.33
حرّ است دلم، حرّ شهادت جويي
حرّ است دلم که دارد از او بويي
هر روز مرا به سوي خود مي خوانند
دنيا از سويي و حسين از سويي
829
0
چشمان من آفتاب را حس کرده ست
دل نازکي حباب را حس کرده است
سنگم ولي آن سنگ که افتاده به رود
سنگي که صداي آب را حس کرده ست
680
0
آن گاه به اوج شادي و غم رفتم
مرگ آمد و تا آخر عالم رفتم
با دسته گل مزار، تا باغ بهشت
با شعله ي شمع تا جهنم رفتم
579
0
دلتنگم، از مردم عالم چه خبر؟
از يار صميمي من، از غم چه خبر؟
ای شاخ گل سرخ! چگونه ست بهشت؟
اي شمع مزار! از جهنم چه خبر؟
618
0
ابريم که ارث پدريمان اشک است
مشق شب و درس سحري مان اشک است
هرکس به زبان خود سخن مي گويد
ما نيز زبان مادري مان اشک است
588
0
رود است علی، پاک و زلال است و روان
کوه است علی که استوار است و گران
من رود ندیده ام چنین پا برجا
من کوه ندیده ام چنین در جریان
4875
5
4.44
اگر عاشق نبودم این چنین پیرم نمی کردی
به این تن، این تن وامانده، زنجیرم نمی کردی
بهشتت را چشیدم، بعد از آن راندی مرا ازخود
اگر بد بودم از اول نمک گیرم نمی کردی
مرا چون آبشاری دیدی از احساس رفتن پر
وگرنه از بهشت خود سرازیرم نمی کردی
خلافت بود حق خائنی چون من؟ خداوندا!؟
از اول کاش اسیر این تعابیرم نمی کردی
شراب تلخ دنیا تشنه تر کرده است جانم را
از این زهر هلاهل کاشکی سیرم نمی کردی
جدایی کار خود را کرده این از چهره ام پیداست
اگر عاشق نبودم این چنین پیرم نمی کردی
4826
1
4.83
شمریم، اگر روز ستم خاموشیم
خون است، اگر آب خنک مینوشیم
آنسوی جهان کربوبلایی برپاست
ما هم دلمان خوش است مشکیپوشیم
2519
0
5
اینجا، آنجا، تمام دنیا غزهست
انگار هوای کربلا با غزه ست
یاران عزادار! توجه بکنید
امسال محل هیئت ما غزهست
1822
1
5
ما شیشه ی عطریم
بگویید به سنگ
2806
1
2.3
من و این داغِ در تكرار مانده
من و این آتش بیدارمانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم
دلم بین در و دیوار مانده
3302
1
4.86
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
در راه، عزیزی است که با آمدنش
هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
8259
1
4.36
ای کاش فراغتی فراهم می شد
از وسعت دردهای تو کم می شد
این بارِ مصیبتی که بر شانه ی توست؛
ایوب اگر داشت، قدش خم می شد
4374
1
4.29
این کیست که با این همه غم می خندد؟
زخمی شده، باز دم به دم می خندد
در مرگ چه رازی است که این کهنه درخت
با هر تبری که می زنم می خندد؟
3051
0
3.88
فردا یک گوشه ی چشم ها می بارند
یک گوشه ی دیگر از خوشی سرشارند
نجار، فقط وظیفه اش ساختن است
گهواره و تابوت چه فرقی دارند؟
2515
0
4.75
از اشک تو لبخند بهار آوردند
رود آوردند و آبشار آوردند
جاری است همیشه اشک در چشمانت
ای ابر! تو را چه لوس بار آوردند
3086
0
5
شب باشم اگر سحر ببینم خود را
مس باشم اگر که زر بینم خود را
من آینه هستم و فرو می ریزم
یک لحظه فقط اگر ببینم خود را
3351
0
3.67
در وسعت شب، سپیده ای آه کشید
خورشیدِ به خون تپیده ای آه کشید
آن لحظه که زینب به اسارت می رفت
بر نیزه سر بریده ای آه کشید
5088
1
4
انشام دوباره بیست، بابای گُلم!
موضوع: کسی که نیست -بابای گُلم-
دیشب زن همسایه به من گفت: «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گُلم!
4728
1
4.75
اینجا فوران زندگی...آنجا مرگ
مانده است در انتظار انسان ها مرگ
«یک روز به دیدار شما می آیم»
این نامه برای زنده ها
امضا: مرگ
4579
0
4
با هر هوسی به تاب و تب افتادیم
از صبح رمیدیم و به شب افتادیم
دیروزِ من و تو بهتر از امروز است
ما از خودمان نیز عقب افتادیم
1997
0
4
خون...سرفه ی خشک...درد...بیمارستان
آیینه ای از نبرد...بیمارستان
ناگاه صدای شیون شیرزنی
یک خط کشیده...مرد...بیمارستان
2290
0
4.43
با بال و پرت نگو که ماندن ننگ است
فریاد نزن که آسمان خوشرنگ است
برگرد پرنده! دل به پرواز نبند
اینجا دل یک قفس برایت تنگ است
2687
1
5
بی تاب، نشسته تا تماشای شما
یک شاخه ی گل گذاشته جای شما
این مساله را چگونه حل باید کرد؟
مردی به توان عشق منهای شما...
3905
0
4.57
بی عشق، به دور خودمان می گردیم
بی خود شب و روز در جهان می گردیم
دنیا قبرستان بزرگی است که ما
دنبال مزار خود در آن می گردیم
2590
0
5
ای جاذبه ای که می کشانی ما را
بر صفحه ی خاک و می دوانی ما را
یک روز درست مثل افتادن سیب
بر خاک سیاه می نشانی ما را
1554
0
در ذهن نیافرینمت، می میرم
از وهم اگر نچینمت، می میرم
ای عادت چشم های بی حوصله ام!
یک روز اگر نبینمت، می میرم
3411
0
4.13
سرد است و سپید، بندبند بدنم
آن گونه که آه، یخ زده در دهنم
عریانی یک درخت پیرم افسوس
جز برف، کسی نمی دهد پیرهنم
1442
0
آنم که طلسم بخت را می شکند
می غرّد و کوه سخت را می شکند
حاشا که به زخم های خود سجده کنم
سجده کمر درخت را می شکند
2567
0
3
افلاک شنیده اند آهنگ تو را
بر خود زده اند لحظه ها رنگ تو را
ای عشق! چه کرده ای که هر آیینه
هر روز به سینه می زند سنگ تو را
1377
0
2
اینجا دل سفره ها پُر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنه ها شعله ور است
ای وای بر این شهر که در غربت آن
همسایه ز همسایه ی خود بی خبر است
3510
0
5
تا کی به هوای فتح دنیا باشم؟
کافی است خدا! چقدر اینجا باشم؟
تنهایی اگر که با تو بودن باشد
می خواهم از این به بعد تنها باشم
2825
0
5
با گردش بی امان، زمان در پی کیست؟
این گونه جهان با هیجان در پی کیست؟
دنبال که این چنین زمین می گردد؟
با این همه چشم، آسمان در پی کیست؟
3013
0
3.5
ناخوانده اگر چهره گشاید چه کنیم؟
با روی سیاه خویش، باید چه کنیم؟
عمری که گذشت، با تو بودیم ای خواب!
آن شب که برادرت بیاید چه کنیم؟
2257
0
5
گفتی به چه دلخوشی؟سوالت خوب است
گفتی که غریب...احتمالت خوب است
از شهر، دلم گرفته...برخواهم گشت
ای تنهایی!
سلام!
حالت خوب است؟
2324
0
2.14
مهمان منی که مثل من تنهایی
هم صحبت تنهایی آدم هایی
بشکن دل خسته را ولی آهسته
ای غم! به کسی نگفته ام اینجایی
2684
2
4.67
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر!
یک لحظه ی خوش نیافریدیم ای عمر!
ما بر لب جوی هم نشستیم ولی
هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
3175
0
4.5
از مِهر نبرده ای نصیبی، ای شب!
داری به گلو بغض عجیبی، ای شب!
وقتی که تو می رسی، همه می خوابند
بدجور میان ما غریبی، ای شب!
1661
0
5
آری به خطا همیشه کوچک دیده
از آن بالا همیشه کوچک دیده
پیداست چرا برج نشین مغرور است
آدمها را همیشه کوچک دیده
1742
0
4.5
این رود که از جوش و خروشش سخن است
یک عمر نفهمید که دریا کفن است
ماییم که مشتاق صعودیم ای کوه!
تنها هنر رود، فرود آمدن است
1529
0
احوال مرا ز رنگ رخسار بپرس
از چشم که خو کرده به تکرار بپرس
یک عمر تماشای جدایی سخت است
از پنجره های رو به دیوار بپرس
2561
0
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
4882
0
3.67
گفتیم چه سنگین و شگرف آمده است
انگار که آسمان به حرف آمده است
او در دل برف گم شد و ...ما تنها
از پنجره دیدیم که برف آمده است
1452
0
در شهر نمانده آشنایی امشب
دل، پر زده بی خبر به جایی امشب
هر جا بروی، پشت سرت می آیم
ای جاده! مسافر کجایی امشب؟
1743
0
5
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ
14215
8
3.75
شلاق زدند...خنده ام زیبا شد
راز گل سرخ در تنم افشا شد
تا از تو نگویم، دهنم را بستند
ناگاه دهان زخم هایم وا شد
1439
0
حق دارد اگر ز خلق، دامن چيده است
از داغ عزيزي است اگر خشکيده است
بيهوده ترک نخورده لب هاي کوير
لب هاي حسين بن علي را ديده است
2276
0
5
خورشید شب فرشتگانی، ای ماه!
با دشمن و دوست مهربانی، ای ماه!
این زیبایی دلیل دارد، شاید
تو مُهر نماز آسمانی، ای ماه!
1565
0
5
چشمت سبب گناه اول بوده
ابروی تو قبله گاه اول بوده
در سلسله ی مبارک گیسویت
عشق است که پادشاه اول بوده
1154
0
5
از هی هی و های های من می خندند
در شادی و در عزای من می خندند
یک بار نشد به خنده لب باز کنم
آن گونه که زخم های من می خندند
1233
0
ای بسته زبان! مرد خطر یعنی تو
در این شب بیکران، سحر یعنی تو
آن مدعیان، یکی یکی برگشتند
ای جاده ی پیر! همسفر یعنی تو
1441
0
خود را که به خلوتی رساند خورشید
از داغ، دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده، اما انگار
رفته است نماز شب بخواند خورشید
2133
0
2.17
آشفته ام آنچنان که گیسو در باد
در حیرتم از خودم که عمری بر باد...
دور از تو شبیه برگِ پاییزم که
هر قدر مقاومت کنم، آخر باد...
3575
0
2.44
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در عرش، صدای« اِرجعی» پیچیده است
یا ایّتها النَّفس! بیا برگردیم
4058
2
4.05
این گفت که آمده به دنیا مولا
آن گفت که می رود علی از دنیا
پهلوی شکسته ای که دارد کعبه
پهلوی شکسته ای که دارد زهرا
1653
0
ای نفس! تو را نماز خجلت باری است
هر رکعت تو منت بی مقداری است
مغرور مشو به داغ پیشانی خویش
در فاصله ی دو سجده استغفاری است
3942
0
4.75
در سجده هنوز با تو سرسنگین ایم
دلبسته ی این زندگی رنگین ایم
دیوار وضوخانه پُر از آیینه است
این است که در نماز هم خودبین ایم
2858
0
3.9
از سجده و لذت عبادت گفتی؟
یا آیه ای از صبح قیامت گفتی؟
برگ از پی برگ، بر زمین ریخته است
ای باد! چه در گوش طبیعت گفتی؟
7778
2
3.79
بر جاده لمیده، باده در دست، سفر
این مست تر از مست تر از مست، سفر
کی از دل بی نوای ما می گذرد؟
وقتی که نماز را شکسته است، سفر
2711
0
4.4
می سوزد و می تابد و می افروزد
از نور برای خود قبا می دوزد
از شرم و حیاست هر چه دارد خورشید
چشمی که به او خیره شود، می سوزد
2520
0
3.83
بر قله که بود گفت: «سبحان الله»
هنگام فرود گفت: «سبحان الله»
حاشا که به دریا نرسد دستانش
این گونه که رود گفت: «سبحان الله»
2367
1
4.1
دل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما بر هم خورد
شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!
7401
0
3.82
خورشید اگر چه آب و رنگی دارد
یا بر سر خود تاج قشنگی دارد
شب ها که به پشت کوه بر می گردد
یک خانه ی کوچک کلنگی دارد
1038
0
4
نارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمان تو نامدار دنیایت کرد
یک سکه ی بی رواج بودی ای ماه!
این چادر شب بود که زیبایت کرد
3549
0
4
عطر تو تمام کوچه را گریانده است
از شعر تو هر پرنده بیتی خوانده است
بگذار بدانند که در شهر هنوز
یک شاخه گل سرخ، دهاتی مانده است
1595
0
5
دل، معتکف سیاهی چشمانت
جان، صوفی خانقاهی چشمانت
یک عمر دلم شکسته خوانده است نماز
در مسجد بین راهیِ چشمانت
3126
1
3.17
هر کس که در این زمانه درویش تر است
در جاده ی عشق، از همه پیش تر است
هر چیز شکست قیمتش نیز شکست
جز دل که شکسته قیمتش بیشتر است
2852
0
3.2
ما زیر تگرگ پایکوبی کردیم
ما برگ به برگ پایکوبی کردیم
در جاده ی سرنوشت، مانند عصا
تا محضر مرگ پایکوبی کردیم
1722
1
5
من کیستم؟ آنکه هر زمان، دیگر شد
راهی به خدا نبرد و عمرش سر شد
شرمنده ام از زمین که با آمدنم
باری که به شانه داشت سنگین تر شد
1304
0
3
هر چند حریص اند و معاش اندیش اند
هر چند به کوچ خود نمی اندیشند
از جاده ی مرگ در شگفتم که در آن
پیران خمیده از جوانان پیش اند
965
0
تقدیر ز اشتیاق ما بی خبر است
تا چشم به هم زنیم، وقت سفر است
نزدیک شده است روز وصل من و تو
اما چه کنم که مرگ نزدیک تر است
1472
0
فرداست که زیر بارش تند تگرگ
نه شاخه به جا بماند از ما و نه برگ
القصه چنین که خواب ما سنگین است
بیدار نمی شویم الاّ با مرگ
1508
0
2.6
سرگرم مناجاتم و سرمست امشب
از هرچه جز او کشیده ام دست امشب
دیر آمدی ای رفیق! دیر آمده ای
تنهایی من سرش شلوغ است امشب
2347
0
4.5
بیزارم از این پوچی و بی معنایی
از این همه دلبستگی دنیایی
ای کاش دلم خوشه ای از گندم بود،
در دست گرسنگان آفریقایی
1958
0
4.75
با خرمنی از بهانه ها می آمد
در پاسخ تازیانه ها می آمد
طوفان که شکست برج و باروها را
از سمت یتیم خانه ها می آمد
1326
0
2
داغ است رباعی ام، زبان می سوزد
لب بازکنم، بای بیان می سوزد
یا پنبه ز گوش خویش بیرون آور
یا پنبه و گوش،توأمان می سوزد
1326
0
4
در حنجره، های و هوی خاموشی هاست
چشمم همه پرده ی خطاپوشی هاست
تا کینه به دل راه نیابد، هر شب
در حافظه ام جشن فراموشی هاست
4173
1
3.38
ماییم کسی که بی سبب می کوشد
آن تشنه که از جوی عطش می نوشد
خسران زده ایم و سرنوشتش این است
آن کس که در آفتاب، یخ بفروشد
1027
0
3
ای کُنج لب تو خال هندوی سیاه
چشمان تو زیر تیغ ابروی سیاه
من بخت سیاه دارم و موی سپید
تو بخت سپید داری و موی سیاه
2850
0
4.8
آذین شده هر صفحه ی تقویم به اشک
ساعات شبانه روز تقدیم به اشک
ای خواب! مکوب بر درِ پلک، بس است
این منزل را اجاره دادیم به اشک
1045
0
در چهره مجو رانده ی مردم شده را:
لبخند، این جنس دستِ چندم شده، را
کاری کرده است غم که پیدا نکنی
این گمشده ی گمشده ی گمشده را
1150
0
3.5
آواره منم، غریب من، تنها من
خسران زده ی آخرت و دنیا من
ای حادثه ی بزرگ! ای عشق! بیا
در شهر نمانده هیچ کس الاّ من
1451
0
4
مردم همه با آتش و هیزم شادند
مردم به تصور و توهم شادند
من مثل چهارشنبه آخر سال
آتش به جگر دارم و مردم شادند
1187
0
5